از این شهر بیزارم. ازین شهری که دورمون کرد. ازین شهری که شاید جدامون کرد!

چهار ماه بین این موجودات غریب بودم. شهری که منو از همه چیز دور کرد.

از شهرم،

از خانوادم،

از تو،

از علایق همیشگیم.

مقصد چی بود؟ کجا بود؟

چرا هدفمو گم کردم؟ چرا یادم نمیادتش؟

چی شد که اومدم اینجا؟

منی که قرار بود برم! چی شد که اومدم اینجا؟!

چجور بازیِ زمانه‌ی عجیب و کثیفی بود که منو کشوند اینجا؟

بین این قوم اعجوج و معجوج...

امتحان دارم، ولی نمیخونم.

امتحان داشتم و نخوندم.

با اختلاف تنبل‌ترین میشم. شاگرد آخر کلاس...

این بود همه‌ی اون رویاها؟!

ارشد اتفاق بزرگی بود... که تبریز گند کشید بهش. واقعا چرا کنکور دادم؟ وقتی میدونستم قبول میشمو نمیخواستم بمونم؟!

اشتباه همون موقع بود. نباید ثبت نام میکردم. نباید شرکت میکردم. نباید انتخاب رشته میکردم. نباید میومدم...

معلوم بود اگر بیام نسبت به رفتن سرد میشم. نبــــاید میومدم!

حالا منی که اونقدر مشتاق بودمو با اختلاف مشتاق‌ترین فرد بودم، الان با اختلاف بی‌انگیزه‌ترینم...

نه انگیزه برای خوندن، نه موندن و نه رفتن!!

این راه من بود؟

کجا دستاتو ول کردم؟

چرا همه چیز بد یا بهتر بگم، نامفهوم پیش میره؟

خدایا، اگه میخوای چیز یا چیزای خاصی رو حالیم کنی، نمیفهمم... من اینجوری نمیفهمم. به خوابم بیا. بگو منظورتو. دقیق. خودت میدونی که چقــــــدر این روزا گیج و منگم...



 

 

 

ناراحت نیستم و این خودش عجیبه!



آرسنال ۵-۱ به لیورپول باخت و من خواب بودم!!

امروز از صبحش، روزِ اتفاقای تا به حال نیوفتاده بود! به معنای واقعیه کلمه!!!



کول که باشی، جوگیر میشن.



زیاد خندیدیم، گوهش دراومد!

توصیه۱:

زیاد که "کول" باشی جوگیر میشن، در موردت فکرای عجیب میکنن.

توصیه۲:

سعی کن اهمیت ندی.

توصیه۳:

خودت باش.

توصیه۴:

رک بودن با بی تربیت بودن خیلی فرق داره.



بیش از این شرح ندارد!



دوتا دختر داشتم یکی تینا یکی جوجه.

دوتا "ت" داشتم یکی تینا یکی تو.

دوتا های چـــــند ســــاله...

جوجه که تا تو نباشی حرفی نمیزنه،

تینا هم که نمی‌دونم کجا گذاشته رفته،

تو هم که هزار و یک بار تلاش کردی تا بالاخره موفق شدی!

اینها همه یعنی:

یعنی٫ هر سه تا پر!!



آن دان!



 

تلاش و تلاش و تلاش.

آستین بالا زدم تا از دل شوریده بنویسم!

پیشتر از اینها تمام شده بودم.

خیلی پیشتر.

زمانی که نبودند کسانی که هم اکنون هستند!

دنیا تاریک بود و همه چیز علامت سوال و من هم جوان.

حـــــال داشتم!

قانع نمیشدم. لج میکردم.

نه اینکه امروز لج نکنم یا قانع شوم، نه!

امروز فقط حال ندارم!

زمانی که به خواب میفروشند مدبران خلق را،

زمانیکه ادا درمیآورم!

زمانیکه باز در هیچ و پوچ غوطه میخورم و سوال و سوال و پریشان از ایــــــنهمه سوال.

دلم تنگ شده.

ولی نمیدانم برای چه!

دلم گرفته.

ولی نمیدانم از چه!

بیا های و های گریه کنیم...

آنقدر خوب اهل بازی مانده ام که مرا خوش شانس خطاب کنند! هِه!

بگذر!

خود گم کرده شدم،

هیهات!

 



دایره



 این روز ها فکرم تهیست.

تهی از هرآنچه که باید و نباید.

تهی از هست و نیست و تهی از خواهد بود!

آنقدَر این منِ خودم را باد کرده ام که اَنقریب ترکشهایش سوراخ سوراخم خواهند نمود.

بازگشتم به نوجوانی!

زمانی که اگر ۲۰ نفر در زندگانیم بودند، با هرکدام حرف دیگری گفته بودم.

اما چه کنم که اکنون دیگر شمارشان از دستم به سَمتی در رفته است!

دلم میخواست همانطور که زمان بجلو پیش میرود، به گذشته میتاختم و آن مجسّمه سنگی را سر جایش میگذاشتم و یکی یکیِ پله ها را بدرستی بالا میرفتم و به حال مِیل میکردم!

اما هم اکنون، اینجا، در کنار تو و هیچ و همه چیزم لَم داده ام و آه میکشم، آه... آه...

مگر که زمانه یا دست از گلویم بردارد یا به غایت فشار آورد که تا آهم را تمام نکرده تمام شوم.

اما هر دویمان خوب میدانیم که اینها جز غرولُندِ ذهنی اَبتر و فرطوط و ملول و رؤیایی دست ناپذیر چیزی نیست!

تو خود حجابِ خودی. دوستِ من، تو از میانه برخیز...



برای سسک



نمیدونم گلایه کنم، شاکی باشم، گریه کنم، به زمین و زمان فحش بدم یا ساکت بشینم و به روی خودم نیارم.

نمیدونم آرسنال بدون سسک چی میشه. ولی تجربه داشتم جدایی رو...

وقتی دیوید سیمن، کسی که من به خاطره اون آرسنالی شدم، از آرسنال رفت و فوتبالو گذاشت کنار، خیــــلی گریه کردم! با اینکه واسه سالها پیشه ولی هنوز اون روزنامه لعنتی رو یادمه!

امروز که بزرگتر شدم... خبر رفتن فابرگاس رو تو فیسبوک -روزنامه اینروزهام- دیدم...

جا خوردم. فک کردم ینی باید الان ازش بدم بیاد؟ باید گریه کنم؟ باید بیخیال نشون بدم؟

سریع سرچ کردم دیدم خبر حقیقت داره... فابرگاس رفته. واسه سیمن چیزی ننوشتم. چون بلاگی نداشتم.

فک میکردم سیمن بره دیگه آرسنال معنی نداره...

بعد دیدم جای سیمن، آرسنال زندگیم شده...

سسک بچه بود، اختلاف سنی منو داداشم یه ساله... حالا نمیدونم با رفتنش بازم میتونم فک کنم سسک برادرمه؟

این روزا با قدیم خیلی فرق کرده. پدرمم آرسنالی شدید شده. کلیچی که از آرسنال رفت کلی غصه خورد. فابرگاس که دیگه بماند...

خیـــــلی نگرانم. نگران آرسنال. این رفتن یه رفتن ساده نبود. ونگر گفت عاشقه فابرگاسه و هرجور شده سعی میکنه نگهش داره. ولی این رفتن اوضاع بده آرسنالو نشون میده. سسک موند و موند و موند... ناامید شد، قول گرفت که قهرمان بشیم و بمونه. نشدیم و موند و اول فصل اونم تو این شرایط که بازیها شروع شده، گذاشت رفت. کاش اینجوری نمیرفتی، کاش اصلا نمیرفتی...

شاید ماتا رو بخریم... اونم خوبه. شاید نصری بره جای سسک و ماتا بیاد جای نصری. ولی خوده سمیر هم ممکنه بره من سیتی...

اوضاع خیلی خرابه و دله ما هم ریش تر از اونه که بخواد تاب بدتر شدنهارو بیاره.

امیدوارم موفق باشی سسک. جامها رو ببری و به خواسته ات برسی. نه اینکه کاپیتانی آرسنال رو به نیمکت بارسا فروخته باشی...




خیلی ممنون... دست گلت درد نکنه...



 قبل از شروع از سیاوش قمیشی عزیز عذرخواهی میکنم ولی نمیشد نگم:

 

خیلی ممنون، اینقد آسون، منو از یاد بردی،

واسه احساس نداشتت، دلمو خون کردی،

 

تو که هیچ حسی به منو قصه نداشتی واسه چی،

منو از محبت بقیّه محروم کردی؟

 

همه عالم میدونستن که برم میمیری،

اما دیدن رفتمو عالمو حیرون کردی،

 

خیلی ممنون واسه هرچی نیاوردی به سرم،

خیلی ممنون ولی من سختمه از تو بگذرم،

 

من حواسم به تو بود اما دلم راضی نبود،

با همون دله ندادمَ منو ویرون کردی،

 

منکه با یک قدم از تو مثه فرهاد شدم،

مگه سخت بود که منو همیشه اذیت کردی؟

 

همه عالم میدونستن که برم میمیری،

اما دیدن رفتمو عالمو حیرون کردی،

 

خیلی ممنون واسه هرچی نیاوردی به سرم،

خیلی ممنون ولی من سختمه از تو بگذرم...

 

معذرت سیاوش.



داریوش/لب دریا



لحظاتی با "لب دریا" از داریوش اقبالی -یاور:
 

عصر ما عصر فریبه

عصر اسمهای غریبه

عصر پژمردن گلدون

چترهای سیاه تو بارون

شهر ما سرش شلوغه

وعدهاش همه دروغه

آسموناش پر دوده

قلب عاشقاش کبوده

کاش توی قحطی شقایق

بشینیم توی یه قایق

بزنیم دلو به دریا

منو تو تنهای تنها

خونه هامون پرنرده

پشت هر پنجره پرده

قفسها پر پرنده

لبهای بدون خنده

چشمها خونه ی سواله

مهربون شدن محاله

نه برای عشق میلی

نه کسی به فکر لیلی

کاش توی قحطی شقایق

بشینیم توی یه قایق

بزنیم دلو به دریا

منو تو تنهای تنها

اونقده میریم که ساحل

از منو تو بشه غافل

قایق رو با هم میرونیم

اونجا تا ابد میمونیم

جای که نه اسمونش

نه صدای مردومونش

نه غمش نه جنب وجوشش

نه گلای گل فروشش

مثل اینجا اهنی نیست

پس ببین یادت بمونه

کسی هم اینو ندونه

زنده بودیم اگه فردا

وعده ی ما لبه دریا
 
مرسی یاور


ادامه نوشته

این روزها 1



این روزها همه آنچه نمیخواهم و نباید، در حال وقوع است.

و باز هم کاسه سنگین: چه کنم!؟

که خدا نیز تماشاگری ساکت.



UEFA Champions League 10-11, 1/8Final, Second Leg, Camp Nou Stadium, Barcelona 3-1 Arsenal



ای لعنت به تو "بوساکا". لعنت به تو.

بیشرف خائن میدونست "آرسنال" ۱۱ نفره "بارسا" رو میبره.  یه گل عقب بودیما. بیشرف اخراج الکی! خیــــــلی زور زد یه "آرسنالی" رو اخراج کنه. اصلا "آبیدال" نباید اخراج میشد ها...... اصلا!!!! لعنت به تو "بوساکا".

بعدشم دید باز با اون اخراج این "آرسنال" از اون تیما نیست که بیخیال شه یه پنالتی گرفت!!! "پیمان یوسفی" که به قول "جاودانی" خیلی تلاش کرد که "باسلونا" گل بزنه سر پنالتی گفت "پدرو" پنالتی رو گرفت!!!

ای خدا! قهرمان بدهکــــــــــــــار!!!

نمیدونم چی بگم.

فقط این حرف "رضا جاودانی" که همه میدونیم لیورپولیه پروپا قرصه -و لیورپول و آرسنال هم دشمن!- جالب بود و تو اون حالت تحیرم منو از شک بیرون آورد. اینکه: من اگه جای اسپانیاییها بودم یه ملیت اسپانیایی هم به این آقای "بوساکا" میدادم، یه جوری بازی رو انداخت!!!

برای "بلاتر" متاسفم! و برای "ونگر" ناراحت. اولی که خیلی حرف بیخود میزنه و دومی که همیشه مظلوم واقع میشه ولی بازم میجنگه و دهن همه رو میدوزه...

مرسی "ونگر"، مرسی برو بچه های "آرسنال"، مرسی "آلمونیا" -که دقیقه ۱۶-۱۷ جای "ژسنی" مصدوم شده اومد!!!- و مرسی مجری صادق، "رضا جاودانی" که از اون همه طرفدار "بارسا" نترسید و حق رو گفت.

فصل قبل ۶-۳ در مجموع باختیم، این فصل ۴-۳. من زنده، شما ها هم همگی زنده، سال دیگه "آرسنال" و "بارسا" اگه باز خوردن به هم، تو مراحل حذفی، برنده جز "آرسنال" نخواهد بود. اینو به عنوان یه فوتبالی که بیست و چند ساله آرسنالیم گفتم. مطمئن باشن "گواردیولا" و مابقی بارسلوناییها،  که سال دیگه بازنده "بارسلونا" خواهد بود. این خط من -، این خط کل بارسلونا |.