رابطه بین سن و معیار ازدواج



رابطه بین سن و معیار ازدواج

اطلاعات زير،‌حاصل يك تحقيق بر روي يك گروه ميليوني از دختران ايراني است كه در آن رابطه‌ي بين سن و معيار ازدواج مورد بررسي قرار گرفته است.

۱۸ الي ۲۰ سالگي: حداقل ليسانس داشته باشد،قدبلند،‌خوش بر و رو،‌ خوش تيپ،‌ خوشمزه!،‌ پولدار،‌داراي ماشين (حداقل 206)،‌ترجيحا خارج رفته.

۲۱ الي ۲۴ سالگي: حداقل فوق ديپلم داشته باشد،‌قد متوسط هم اشكال ندارد، قيافه چندان مهم نيست، تيپ معقولانه، بداخلاق نباشد،‌داراي ماشين (حداقل پرايد)، خارج رفته ‌نرفته فرقي ندارد.

۲۵ الي ۲۹ سالگي: مدرك تحصيلي چندان مهم نيست،‌كار داشته باشد كافيست، قدش خيلي كوتاه نباشد ترجيحا، مهم سيرت است نه صورت!، آدم نبايد ظاهربين باشد،‌ دست بزن نداشته باشد همين، ماشين نداشت اشكال ندارد ولي قول بدهد بعدا بخرد.

۳۰ الي ۳۵ سالگي: مدرك اصلا مهم نيست فقط سواد خواندن و نوشتن داشته باشد كفايت مي‌كند، كار داشته باشد، قدش اصلا اهميت ندارد،‌مهم فهم و شعور است.

۳۶ الي ۴۰ سالگي: كار داشته باشد كافيست،‌فهم و شعور هم ترجيحا داشته باشد

۴۱ الي ۵۰ سالگي: مذكر باشد كفايت مي‌كند!

۵۰ الي آخر: در حال حاضر مشترك مورد نظر در دسترس نمي‌باشد/ نو ريسپانس تو پيجينگ!

- در پايان به پسران محترم و عزيز توصيه مي‌شود:

با توجه به بالا رفتن سن ازدواج دختران كه ميانگين آن نزديك به سي سال است ، زياد خودشان را براي ادامه‌ي تحصيل، مشكل سربازي،خريد منزل،‌ماشين،‌موبايل و غيره اذيت نكنند؛ چرا كه هم عجله كار شيطان است و هم طبق آمار فوق،‌طرف همينجوري از شما راضي است و نيازي به زحمت اضافه نمي‌باشد!

و من الله توفيق!



دروغ گوی حرفه ای



دروغ گوی حرفه ای


افسر راهنمایی یه اقایی رو به علت سبقت غیر مجازنگه میداره

افسر :میشه گواهینامتون رو ببینم؟

راننده:گواهینامه ندارم بعد از پنجمین تخلفم باطلش کردن.

افسر:میشه کارت ماشینتون رو ببینم؟

راننده:این ماشین من نیست من این ماشینو دزدیدم!!!

-این ماشین دزدیه؟

-آره همین طوره فکر کنم! فکر کنم وقتی داشتم تفنگو رو میزاشتم تو داشبورد کارت ماشین صاحبش رو ندیدم!

- یعنی تو داشبورد یه تفنگ هست؟


 

بله همون تفنکی که باهاش صاحب ماشین رو کشتم و بعدش هم گذاشتم تو صندوق عقب.

-یه جسد تو صندوق عقب ماشینه؟؟؟؟؟

-بله قربان همین طوره!!!

با شنیدن این حرف سریعا با مافوقش (سروان) تماس میگیره طولی نمیکشه که ماشین های پلیس ماشین مرد رو محاصره میکنن و سروان برای حل این قضیه پیچیده به پیش مرد میاد.

سروان: ببخشید آقا میشه گواهینامتون رو ببینم؟

مرد: بله بفرمایید!!

گواهینامه ی مرد کاملا صحیح بود!

سروان:این ماشین ماله کیه؟

-ماله خودمه جناب سروان اینم کارتش!

-اوراق ماشین درست بود و ماشین ماله مرد بود!

-میشه خیلی آروم داشبورد رو باز کنی تا ببینم توش هست یا نه؟

-البته جناب سروان ولی مطمئن باشید که تفنکی اون تو نیست!

-واقعا هم هیچ تفنگی اون تو نبود

-میشه صندوق عقب رو بزنید بالا به من گفتن که یه جسد اون تویه.

-ایرادی نداره.


مرد در صندوق عقب رو باز میکنه و صد البته که جسدی اون تو نیست!

من که سر در نمیارم افسری که جلوی شما رو گرفته به من گفت که شما گواهینامه ندارین این ماشین رو دزدیدین تو داشبوردتون یه تفنگ دارین یه جسد هم تو صندوق عقبه!!!

مرد : عجب !!! عجب شرط میبندم که این دوروغ گو به شما گفته که من تند هم میرفتم؟



دزدیده شده از پست شماره ۹۳۱۱ سایت: kntoosi.com

مرسی نانا

نامه مادر گضنفر به گضنفر !



> >  نامه مامان گضنفر به
> گضنفر
> >
> >
> >
> > >

> > > گضنفر جان سلام! ما اينجا  حالمان
> > > خوب است. اميدوارم تو هم  آنجا حالت
> > > خوب باشد. اين نامه را من
> > ميگويم و
> > > جعفر خان کفاش برايد



> مينويسد.
> >  گفتم که اين گضنفر ما تا  کلاس
> > سوم  بيشتر نرفته و نميتواند تند  تند
> > > بخواند،‌ آروم آروم بنويس
> که
> > پسرم
> > > نامه را راحت بخواند و عقب



> > نماند.
> > >
> > >
> > >
> > >
> > >
> > >
> > >
> > >
> > >
> > >  وقتي تو رفتي ما هم از آن



> خانه
> > > اسباب کشي کرديم. پدرت توي
> صفحه
> > > حوادت خوانده بود که بيشتر
> > اتفاقا
> > > توي 10 کيلومتري خانه ما
> اتفاق
> > > ميافته. ما هم 10 کيلومتر



> > اينورتر
> > > اسباب کشي کرديم. اينجوري
> ديگر
> > > لازم نيست که پدرت هر روز
> > بيخودي
> > > پول روزنامه بدهد. آدرس جديد
> هم
> > > نداريم. خواستي نامه بفرستي



> به
> > > همان آدرس قبلي بفرست. پدرت
> > شماره
> > > پلاک خانه قبلي را آورده و
> > اينجا
> > > نصب کرده که دوستان و فاميل
> اگه
> > > خواستن بيان اينجا به همون



> > آدرس
> > > قبلي بيان.
> > >
> > >

> > > آب و هواي اينجا خيلي خوب
> نيست.
> > > همين هفته پيش دو بار بارون
> > اومد.
> > > اوليش 4 روز طول کشيد



> ،‌دوميش 3
> > روز
> > > . ولي اين هفته دوميش بيشتر
> از
> > > اوليش طول کشيد
> > >
> > >

> > > گضنفر جان،‌آن کت شلوار
> > نارنجيه



> > > که خواسته بودي را مجبور شدم
> > جدا
> > > جدا برايت پست کنم.. آن دکمه
> > فلزي
> > > ها پاکت را سنگين ميکرد. ولي
> > نگران
> > > نباش دکمه ها را جدا کردم



> > وجداگانه
> > > توي کارتن مقوايي برايت
> > فرستادم.
> > >
> > > پدرت هم که کارش را عوض کرده.
> > ميگه
> > > هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زير



> دستش
> > > هستن. از کارش راضيه
> الحمدالله.
> > هر
> > > روز صبح ميره سر کار تو بهشت
> > > زهرا،‌ چمنهاي اونجا رو
> کوتاه
> > > ميکنه و شب مياد خونه.



> > >
> > >
 
> > > ببخشيد معطل شدي. جعفر جان
> کفاش
> > > رفته بود دستشويي حالا
> برگشت.
> > >  
> > > ديروز خواهرت فاطي را بردم



> > کلاس
> > > شنا. گفتن که فقط اجازه دارن
> > مايو
> > > يه تيکه بپوشن. اين دختره هم
> که
> > فقط
> > > يه مايو بيشتر نداره،‌اون
> هم
> > > دوتيکه است. بهش گفتم ننه من



> که
> > > عقلم به جايي قد نميده. خودت
> > تصميم
> > > بگير که کدوم تيکه رو نپوشي.
> > > اون يکي خواهرت هم امروز صبح
> > فارغ
> > > شد. هنوز نميدونم بچه اش



> دختره
> > يا
> > > پسره . فهميدم بهت خبر ميدم
> که
> > > بدوني بالاخره به سلامتي
> عمو
> > شدي
> > > يا دايي.
> > > راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم



> > پدرش
> > > وصيت کرده بود که بدنش را به
> آب
> > > دريا بندازن. حسن آقا هم
> طفلکي
> > > وقتي داشت زير دريا براي
> مرحوم
> > > پدرش قبرميکند نفس کم آورد و



> > > مرد!‌شرمنده.
> > > همين ديگه .. خبر جديدي نيست.
> > > قربانت .. مادرت.
> > > راستي:‌گضنفر جان خواستم
> برات
> > يه
> > > خرده پول پست کنم، ‌ولي



> وقتي
> > يادم
> > > افتاد که ديگه خيلي دير شده
> بود
> > و
> > > اين نامه را برايت پست کرده
> > بودم.
> > >
> > >
> > >