بیش از این شرح ندارد!



دوتا دختر داشتم یکی تینا یکی جوجه.

دوتا "ت" داشتم یکی تینا یکی تو.

دوتا های چـــــند ســــاله...

جوجه که تا تو نباشی حرفی نمیزنه،

تینا هم که نمی‌دونم کجا گذاشته رفته،

تو هم که هزار و یک بار تلاش کردی تا بالاخره موفق شدی!

اینها همه یعنی:

یعنی٫ هر سه تا پر!!



آن دان!



 

تلاش و تلاش و تلاش.

آستین بالا زدم تا از دل شوریده بنویسم!

پیشتر از اینها تمام شده بودم.

خیلی پیشتر.

زمانی که نبودند کسانی که هم اکنون هستند!

دنیا تاریک بود و همه چیز علامت سوال و من هم جوان.

حـــــال داشتم!

قانع نمیشدم. لج میکردم.

نه اینکه امروز لج نکنم یا قانع شوم، نه!

امروز فقط حال ندارم!

زمانی که به خواب میفروشند مدبران خلق را،

زمانیکه ادا درمیآورم!

زمانیکه باز در هیچ و پوچ غوطه میخورم و سوال و سوال و پریشان از ایــــــنهمه سوال.

دلم تنگ شده.

ولی نمیدانم برای چه!

دلم گرفته.

ولی نمیدانم از چه!

بیا های و های گریه کنیم...

آنقدر خوب اهل بازی مانده ام که مرا خوش شانس خطاب کنند! هِه!

بگذر!

خود گم کرده شدم،

هیهات!