هیچ چیز گفتنی در ذهن تاریکم نمیگنجد.

 

تهی تهی... پوچ پوچ... خالیه خالی...

 

به پوچی خودم و پوچی دنیا که نگاه میکنم میبینم شباهتای زیادی باهم داریم...شباهتای زیادی که نشان از تدبیر سازندش دارن.

 

 چرا خدا با بوجود آوردن انسان، قصد تمسخر نوع بشر رو داره؟ چرا در برحه هایی از زمان حتما باید قدرتشرو به انسان نشون بده؟ واقعا اینها به خدا انرژی میدن؟ واقعا اینقدر نمایش قدرت برای خدا مهمه که اصلا وقت دیدن جنگها و مردم بدبخت و بیخانمان رو هم نداره؟

 

میگن خدا سختی گذاشت تا زندگی یکنواخت نشه (!) یعنی چی میشد هرکی خودش به کمال خودش میرسید؟ چیزی از خدا کم میشد؟اصلا خدا چرا انسان رو خلق کرد که بخواد باهاشون اینطوری کنه؟

 

چرا منی که آدمم،منی که ناقص علم و مغذم میتونم درک کنم که دنیا داره نابود میشه.ورشکسته ها یه طرف،جنگزده ها یه طرف،قحطی زده ها یه طرف،بیماران لاعلاج یه طرف،زلزله و سیل زدگان یه طرف،گرسنه ها و نفی شدگان یه طرف... واقعا خدا این چیزا رو نمیبینه؟ اگه میبینه چرا هیچ کار نمیکنه؟ یعنی نمیخواد؟؟؟؟ نه.... نمیشه خدا ارحم الراحمین.یعنی باید اینطوری بمونه؟؟؟؟ وای نه...خدا مدبر العلماست....یعنی نمیتونه جلوشونو بگیره؟؟؟؟ وای نه... خدا قویترینه...........        (؟)

 

نکنه خودش خواسته اینقدر دنیای کثیفی رو بسازه؟    همه دنیاهایی که ساخته اینقدر دنی هستند؟ یا نه... پیدا میشه جایی در این کائنات که مخلوقاتش راحت زندگی کنن؟

 

یعنی ما محکومیم به اینکه بیخودو بیجهت بکشیم و کشته بشیم و زجر بکشیم؟

 

اینطور میشه استنباط کرد که این دنیا همون جهنم ماست؟ یعنی مثلا قبلا یه زندگی داشتیم و الان متناسب با قدمهای اشتباهمون داریم مجازات میشیم؟ اونی که خوشبخت تره، کمتر خطا کرده و اونی که مفلوکتره بیشتر؟... با عقل ناقص من که جور درمیآد...

 

{ولی همین عقل ناقص من میدونه که اگه نعوذوبالله خدا بودم این دنیا خیلی بهتر از اینی که هست میبود،لااقل اینقدر خونریزی و کشت و کشتار و برادرکشی و بدبختی و مکافات نبود،چون دلم نمیومد.با اینکه خیلی کینه ایم و بخشش تو کارم نیست و خیلیم انسان بدی هستم ...}