عقد رسول یعنی نقطه عطف زندگی من؟
هِهــــــــــــــــــــــــــــــــــــی... نمیدونی چه خبره دل! نمیتونم حرفامو یه نفره بگم، حق داری بری، برو، من که جای تو نیستم، داری فک میکنی که دیگه من مالِ تو نیستم، کــــــــاش میشد چشمارو بست باز کرد و به راحتی به روزای قبل بازگشت، ماها کنار هم بدون هیچ درد و رنجی، غصه ای نبود و نه جر و بحثی، چیه؟ میخوای بهم بگی باورش سخته؟ کیه؟ اونکه کنار تو تا تهش هستش؟... (مرسی A-del)
ازدواجت مبارک رسول عزیزم. میدونم اینطرفا نمیای. این روزا همش فکرم اینه که چقد من و تو فرق داشتیم. حتی تو دوستیمون. حتی تو دیدن دوستیمون. ولی هر دوتامون همو دوست داشتیم. شاید برای تو یه عادت و برای من یه مرهم. حالا که فرمون دنیا اینطوری پیچیده و منم مث همیشه سر پیچ حیرون موندم. نمیدونم چرا بعضی وقتا -این روزا- عجیب از دستت عصبی میشم و آخرشم به خودم فحش میدم! تو که رفتی، فک میکنم به اندازه کافی برات دوست خوبی نبودم که هم دیر گفتی، هم زود رفتی. حتما به حرفات گوش نمیدادم، یا دوستی مجردیمون واست یکنواخت شده بود، یا شایدم میخواستی بکنی و بری، شاید هم فقط اشتباه کردی. به همین سادگی.
حالا حالا ها نمیخوام بشینم کنار یه بنده خدایی و اون ۱۷-۱۸ تا امضا رو بزنم. نمیخواستم چیز میزای سفره عقدتون رو سر من بریزه! چون واقعا دلم نمیخواد اول خودم، بعدم یه طفل معصوم دیگه ای رو عذاب بدم.
فک کنم بهم میاین. این یعنی فک میکنم که بتونی خوشبخت شی و خوشبختش کنی.
پسر چقد دیوانه بازی درمیاوردیم ما.... وای! شاید یادآوری خاطرات یکم بهترم کنه؟ ... هِه نه! نکرد!!
شاید بکشم کنار. شاید به حرف چند سال پیش آرمین عمل کنم: دیوانه شو!
وای، تکون میخوردم رسولو صدا میزدم. حالا که دیگه نمیشه، چیکار کنم خــــــــــــــــداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
A.N.N: خبرگزاری اختصاصی اينجانب كه مخفف ASIR NEWS NETWORK ميباشد.