احساسی دارم که غریب است و به غم نزدیک، احساسم را که میداند؟

احساس خفگی، کنج گلو، احساس میکنم که احساسش نمیکنی!

وای بر من اگر این احساس، این بار نیز درست رفته باشد. وای بر من! من ساده.

احساس میکنم بزودی غریق کشتی شکسته ام خواهم شد. و چه تلخ است که بدانی ولی توانی برای مرمت نداشته باشی.

آه... چه یاوه ها میگویم. از کجا بدانی؟

مرگ بر دل ساده که خانه خرابم کرد و مغزم ربود.

احساسم را به قدری احساس میکنم که خوف برم داشته ست. اگر این بار نیز راست بگوید چه؟

عمریست برای خودش... عمریست که بر باد میرود. وای بر من، وای بر من.